زندگی نامه ی تختی
زندگی نامه جهان پهلوان تختی
غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانوادهای متوسط در محلهٔ خانیآباد در تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.
رجبخان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود واز همین راه مخارج زندگی خانوادهٔ پرجمعیت خود را تأمین میکرد. نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانیآباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بودهاست.
او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتیگیران نامداری را مغلوب کرد.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفتانگیز فرو برد.
در مورد قتل و یا خودکشی وی دلایلی همچون ناراحتیهای روحی و مشکلات مالی آوردند ولی هیچ گونه بازرسی برای قتل وی به صورت جدی شکل نگرفته است.
![va4 60 مقاله ای کامل در مورد جهان پهلوان تختی](http://pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/va4-60.jpg)
نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش
نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانوادهی
ناچارشد خانهی مسکونی خود را گرو بگذارد.
تختی سالها بعد در آخرین مصاحبهی خود با یادآوری این ماجرای تلخ
میگوید:“ یک روز طلبکاران به خانهی ما آمدند و اثاثیهی خانه و ساکنینش
را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم
اثاثیه را بردیم به خانهی همسایهها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد
روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعیاش
را نیز بفروشد. این حوادث تاثیر فراوانی در روحیهی پدرم گذاشت و باعث
اختلال روحی او در سالهای آخر عمر شد.”
در چنان شرایطی، غلامرضا تنها ۹ سال به تحصیل پرداخت. وی خود میگوید:“ مدت
۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی آباد قرار داشت، درس
خواندم، ولی تنها خاطرهای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ
وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درسهایی به من
آموخت که فکر میکنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاهها کسب کنم.
زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آن جا که در حد
توانایی من است، به آنان کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی
باشد، مهم نیست. هر کس به قدر تواناییش ….”
غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و
سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت
اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت
که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.
شادروان تختی در مصاحبهای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانیاش
میگوید:“ با آن که علاقهی فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در
جستجوی کاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم
و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی
دوم)بود، زندگی به سختی میگذشت.”
آشنای حقیقی تختی با ورزش و کشتی در باشگاه “ پولاد“ آغاز شد. وی که پیش از
این گودها و زورخانههای فراوانی دیده بود و شیفتهی تواضع و افتادگی
پهلوانانی کشتی و ورزشی باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال ۱۳۲۹ به
باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد
وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم “حسین رضی زاده”مدیر آن
باشگاه قرار گرفت.
تختی، خود می گوید:“رضی خان آدم خوبی بود، اگر کسی را نشان میکرد و میدید
که استعداد کشتی دارد، دست از سرش بر نمیداشت. در گرمای تابستان لخت
میشدیم و هر روز از ساعت دو بعد از ظهر تا چندین ساعت کشتی میگرفتیم، از
دوش آب گرم و حمام خبری نبود. کشتی گیران برای وزن کم کردن، به خزینه
میرفتند تشکهای کشتی را با پنبه پر میکردند، اما خاک و خاشاک آن، بیش از
پنبه بود.”
تختی که پس از بازگشت از خوزستان (مسجد سلیمان) روانهی خدمت سربازی شده
بود، در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، بهویژه
تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون کشتی که در دژبان ارتش فعالیت داشت،
تمرینات کشتی خود را بار دیگر آغاز کرد. تختی خود در این باره میگوید:“
وقتی در سال ۱۳۲۸ در مسابقهی بزرگ ورزشی (کاپ فرانسه) شرکت کردم، درهمان
اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرینهای جدی و سختی که در پیش گرفتم، مرا
یاری کرد تا حقیقت مبارزه را درک کنم؛ اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما
کار و کوشش را سرآغاز پیروزی میدانستم.”
به این ترتیب تختی با تمرین و پشتکار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان
بازندهها بیرون کشید و سرانجام در سال ۱۳۳۰ در وزن ششم (۷۹ کیلوگرم) به
عضویت تیم ملی درآمد.
وی در نخستین دورهی مسابقههای کشتی آزاد قهرمانی جهان (هلسینکی، ۱۹۵۱) با وجود آن که هنوز ۲۱ سال داشت، نایب قهرمان جهان شد.
درخشش خیره کنندهی تختی در رقابتهای کشتی هلسینکی که در نخستین حضور او
در مسابقههای قهرمانی جهان و در فاصلهی کمتر از دو سال از ورودش به
میادین ورزشی داخلی اتفاق افتاد، بیش از هر چیز نمایانگر ایمان و تلاش و
ارادهی کم نظیر تختی و همچنین استعداد و مهارت فوقالعادهی او در زمینهی
کشتی بود.
گفتنی است در اولین دوره مسابقات قهرمانی کشتی آزاد جهان که از لحاظ تاریخی
میدان معتبر و تعیین کنندهای برای کشتی ایران و جهان بود، تیم ملی کشتی
آزاد ایران با ترکیب کامل و در هر هشت وزن آن زمان حضور پیدا کرد و با کسب
دو نشان نقره (محمود ملاقاسمی و غلامرضا تختی) و دو نشان برنز (عبدالله
مجتبوی و مهدی یعقوبی) در نتیجهیی درخشان و غیر قابل تصور پس از تیمهای
ملی ترکیه و سوئد عنوان سوم جهان را به دست آورد.
مسابقات سال ۱۹۵۱ هلسینکی (فنلاند) برای تختی آغاز راهی بود که طی ۱۵ سال
آینده با کسب دهها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین
بینالمللی کشتی ادامه یافت.
شادروان غلامرضا تختی در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۲) در نخستین حضور خود در
رقابتهای المپیک با کسب شش پیروزی و قبول یک شکست در برابر “دیوید جیما
کوریدزه”از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقهها توانست حیدر ظفر
ترک را که سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شکست دهد.
تختی در دومین دورهی مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳۳ (۱۹۵۴) در توکیو
برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود
پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست
غیر منتظره در برابر “وایکینگ پالم”سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در
نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.
تختی شش ماه بعد در یک دیدار دوستانه در سوئد،« پالم» را با ضربهی فنی شکست داد و باخت غافلگیرانهی توکیو را به خوبی جبران کرد.
شادروان تختی همچنین در سال ۱۹۵۵ در جشنوارهی بینالمللی ورشو موفق به کسب
نشان نقره شد. اما سومین دورهی مسابقههای قهرمانی جهان (استانبول، ۱۹۵۷)
تجربهی تلخی برای مرحوم تختی بود. وی که در این دوره از رقابتها، برای
اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان (۸۷+ کیلوگرم) کشتی میگرفت،
به دلیل وزن بسیار کمتر نسبت به رقیبان با دو باخت حذف شد.
پهلوان ایران با وجود حذف شدن دراستانبول آبرومندانه کشتی گرفت و نتایجی که
به دست آورد با توجه به آن که با وزن ۹۲ کیلوگرم به مصاف کشتی گیران فوق
سنگین رفته بود، در مجموع غیر قابل قبول نبود.
به عنوان نمونه «دیتریش» آلمان و «ایوان ویخریستیوک» روس، حریفان اصلی تختی
در این رقابتها ۱۱۰ کیلوگرم وزن داشتند و علاوه بر آن در وزن خود نیز از
تجربهی خوبی برخوردار بودند.
در بازیهای المپیک ملبورن (استرالیا) که در آذرماه ۱۳۳۵ (۱۹۵۶) برگزار شد
تختی یک بار دیگر در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی،
آمریکا، ژاپن آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان
اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت.
این برای نخستین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پایین تر از حریف ایرانی قرار میگرفتند.
جهان پهلوان تختی در اسفند ماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به
مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷
نیز این عنوان را تکرار کرد.
جهان پهلوان تختی در سال ۱۹۵۸ در بازیهای آسیایی توکیو و مسابقات قهرمانی
جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقرهی این رقابتها را به گردن
آویخت و در مهر ماه سال ۱۳۳۸ (۱۹۵۹) در چهارمین دورهی مسابقات کشتی آزاد
قهرمانی جهان که در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را کسب
کرد.
“ بوریس کولایف“ از شوروی تنها کشتی گیری بود که با امتیاز به تختی باخت و
در ۵ کشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترک تختی با
ضربهی فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.
تیم ملی کشتی آزاد ایران که در رقابتهای تهران با اکتفا به دو مدال طلای
غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخوردی از امتیاز میزبانی در حفظ
عنوان سومی سالهای قبل نیز ناموفق بود در هفدمین دورهی بازیهای المپیک
(ایتالیا، ۱۹۶۰) تا مکان پنجم رده بندی سقوط کرد. تختی کاپیتان تیم ملی و
پر تجربهترین کشتیگیر ایران که در این رقابتها در وزن هفتم به میدان
رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار با در مسابقهی نهایی با قبول شکست در
برابر “ عصمت آتلی“ از ترکیه به گردن آویز نقره دست یافت.
مسابقههای قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن میدانی فراموش نشدنی برای کشتی
ایران بود. تیم ملی کشتی آزاد کشورمان پس از حضور در ۸ دوره مسابقات المپیک
و جام جهانی در رقابتهای جهانی ۱۹۵۹ ژاپن، پرافتخارترین حضور خود در
تاریخ کشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یک نشان نقره، یک نشان
برنز و یک عنوان پنجمی به مقام قهرمانی کشتی آزاد جهان دست یافت.
جهان پهلوان تختی که دراین مسابقات در وزن ۸۷ کیلوگرم به مصاف حریفان رفته
بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت.
کشتیگیران آزاد ایران در ششمین دورهی رقابتهای قهرمانی جهان در تولید وی آمریکا (۱۹۶۲) نیز حضوری شایسته داشتند.
تیم ملی ایران اگرچه نتوانست مقام قهرمانی خود را در این مسابقات حفظ کند
ولی کسب مقام سوم جهان نیز با توجه به کارشکنیها و ناداوریهایی که در حق
تختی و سایر کشتیگیران ایران روا شد نتیجهی قابل قبولی تلقی میشود. جهان
پهلوان تختی در این مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر « وان براند»
آمریکایی، « مروید» روسی و « عصمت آتلی» که از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم
بودند از حیثیت کشتی ایران به خوبی دفاع کرد و در نهایت پس از تساوی با «
مروید» جوان تنها به دلیل ۲۰۰ گرم اضافه وزن نسبت به حریف از دریافت نشان
طلا محروم شد و به گردن آویز نقره رضایت داد.
قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارهای شرکت کرد که از بیماری
خطرناکی رنج میبرد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین
قهرمانان جهان کشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود که پس از دیدار فینال
سریعا به نیویورک منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورک تحت عمل جراحی
قرار گرفت.
در فاصله ی سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۶، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان
عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازیهای المپیک ۱۹۶۴ توکیو شرکت کرد
که در این دیدار با بداقبالی از کسب چهارمین نشان المپیک خود بازماند و به
عنوان چهارمی جهان اکتفا کرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه
(۱۹۶۳) و منچستر (۱۹۶۵) از دریافت حتی یک امتیاز در وزن هفتم ناموفق
بودند، این امر در کنار عشق وافری که ملت ایران به جهان پهلوان داشتند،
موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابتهای
جهانی را برانگیخته بود.پهلوان ۳۶ سالهی ایران با وجود عدم آمادگی کافی و
گذشتن از مرز بازنشستگی شرکت در مسابقههای جهانی ۱۹۶۶ (تیر ماه ۱۳۴۵)
تولیدورا پذیرفت.
تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی ۱۹۶۶ از نظر نتایج فنی و پیروزی با
ضربهی فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین کشتی گیر وزن هفتم
ایران راهی آمریکا شده بود با این حال کارشکنیها و برخوردهای سویی که از
سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا میشد روحیهی او را تضعیف کرده
بود.
جهان پهلوان به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی که
برای بدرقه ی او و همراهانش آمده بودند در گفتوگو با خبرنگار “ کیهان
ورزشی“ گفت:“ هیچ چیز نمیتواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق و حتی
عشق. نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم.
راستی چقدر محبت بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم
مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را
میدانستم من هم میتوانستم ادعا کنم چون دیگران هستم… وقتی کسی نداند چه
عاملی سبب خوشحالیاش خواهد شد، یقینا نخواهد توانست بگوید چرا کشتی
میگیرد و چرا همراه تیم مسافرت میکند”
تختی که بیامید به مصاف تازه نفسی هاو جوانان جویای نام رفته بود،
متاسفانه با بدترین قرعهی ممکن نیز مواجه شد به طوری که پس از پیروزی پنج
بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف “الکساندر مدوید» و «احمد آئیک»
(نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شکست در برابر
آنها برای همیشه با صحنهی کشتی خداحافظی کرد
افتخارات تختی:
بازیهای المپیک:
پنجاه و دو هلسینکی :مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
پنجاه و شش ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
شست رم: مدال نقره ۸۷ کیلو گرم
شست و چهار توکیو: چهارم۹۷ کیلو گرم
قهرمانی جهان:
پنجاه و یک هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
پنجاه و چهار توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلو گرم
شست و یک یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
شست و دو تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلو گرم
بازیهای آسیایی:
پنجاه هشت توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
جمع مدالهای غلامرضا تختی: هشت ، ۴ طلا، ۴ نقره
المپیک ۳ – جهانی ۴ – بازیهای آسیایی ۱
تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال های جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما ( در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو
اشاره : مردم تُرک استان همدان در طول تاریخ تا به امروزبزرگان بسیاری را در عرصه علوم و معارف و فرهنگ و هنر و سینما و ورزش و …. به جامعه بشری تقدیم کرده اند که هر یک از ایشان در حوزه خود از نوابغ به شمار میروند . به عنوان مثال نابغه تاریخ سینمای ایران یعنی پرویز پرستوئی اهل روستای ” چارلی ” از توابع شهرستان کبودراهنگ می باشد که بارها با افتخار به ترک بودن خود و روستای محل تولدش اشاره کرده است . ” تختی ” بزرگمرد دنیای کشتی نیز شخصیت دیگری است که از میان ما ترک های استان همدان برخاست ودر قلبها جاودانه شد . امری که بسیاری از ما تاکنون اطلاعی از آن نداشتیم . مقاله محققانه و مستند آقای اصغر رشتبری که پیش از این در مجله ” کیهان ورزشی ” مورخه ۱۷ دی ماه ۱۳۸۴ با عنوان ” تختی گوهری از جوانمردی ، شرافت و متانت ” و نیز در نشریه ” نوید آذربایجان “مورخه ۲۰ دی ماه و ۲۷ دی ماه با عنوان ” اقای پهلوان ” چاپ شده است، ما را در شناخت هر چه بیشتر “پهلوان تختی” کمک خواهد نمود
«کاش در ترکیه می مردم. همان موقع که تصادف کردم. امروز شنبه شانزدهم
دیماه است. ساعت ۱۳:۲۳ را نشان می دهد. آمده ام به هتل. حالا ساعت ۱۲ شب
است. هنوز تصمیم قطعی نگرفته ام. به بابک می اندیشم… به زندگی ام می اندیشم
که پس از مرگم تباه می شود… بابک بی پدر می شود… نمی دانم چه کنم… ساعت
۲بعدازظهر است.
احساس می کنم چند ساعت بیشتر به آخر عمرم نمانده… ساعت ۳ بعدازظهر است. مرگ به طرف من می آید. او را در فاصله چند قدمی خودم می بینم.
از او استقبال می کنم. ساعت ۵/۳ است. بدنم می لرزد. پشتم تیر می کشد. مرگ
چه سخت و وحشت انگیز است. چشمهایم سیاهی می رود، دیگر نمی توانم بنویسم.
دستهایم خشکیده و می لرزد.»
این بخشی از دست نوشته های تختی است که روز ۱۹ دیماه ۱۳۴۶در روزنامه
کیهان به چاپ رسیده بود؛ دستنوشته هایی که هنوز هم قلب هر ایرانی ورزش
دوستی را به تپش وا می دارد.
برای تختی مرثیه نباید خواند. تختی نه از دست رفته ، نه از دست رفتنی است.
در سوگ تختی نباید گریست. او زنده است و برای همه زمانها و دیگر تا آخر
جهان زنده خواهد ماند.
درواقع آنچه به بهانه او گفته می شود، آنچه هر سال در سالمرگ او دوباره و
دوباره تکرار می شود، این بزرگداشت و تکریم ، همه در ثنای گوشه های کمرنگ
شده وجود آدمی است ، در ستایش عطوفت و مهر و افتادگی ، همه فضایلی که او
اگر نه به عنوان یک قدیس به عنوان یکی از پاکترین ابنای بشر در خود داشت.
هر سال باید از او گفت و گفت. این دیگر یکی از سنتهای ماست و باید آن را
پاس داشت و ارزش گذاشت که سنتی زیباست. نه اندوهگساری برای یک از دست رفته و
نه یادآوری خاطره های یک عزیز فقید.
آنچه هر سال در میانه های دیماه به یاد و نام تختی گفته می شود در نفس خود
مرور ناب ترین ابعاد وجود انسان است و حیف که همه این تکریم نه در سالروز
تولد اوست که در سالمرگ اوست.
این عادت دیرینه ماست که بیش از آن به مرگ می اندیشیم تا به زندگی. بیشتر شور سوگواری را داریم تا اشتیاق جشن.
نخستین واکنش ها پس از مرگ
«غلامرضا تختی خود را کشت!» روزنامه کیهان با انتخاب این تیتر در شماره ۷۳۳۳ خود در ۱۸ دیماه ۱۳۴۶ مردم ایران را غافلگیر کرد.
تیتر نخست روزنامه اطلاعات همان روز نیز این بود: «پیش از ظهر امروز تختی خودکشی کرد.»
اینها اولین خبرهایی بودند که پس از مرگ مرحوم تختی منتشر شدند. پیکر تختی
ساعت ۳۰/۱۰ صبح در هتل آتلانتیک پیدا شد و تا ساعت ۲ بعدازظهر – که روزنامه
های کیهان و اطلاعات روی کیوسک بود- هیچ خبری از او در رادیو و تلویزیون
منتشر نشد.
دوستان تختی و برادر او اولین کسانی بودند که از مرگش باخبر شدند و آنها هم
فدراسیون کشتی را باخبر کردند. با این که روزنامه های اطلاعات و کیهان مرگ
تختی را خبر اول خود کرده بودند و نزدیک به ۳ صفحه به زندگینامه تختی ،
مصاحبه های نزدیکان او و عکسهای قهرمانی و مرگ او اختصاص داده بودند،
مسوولان وقت رادیو و تلویزیون اهمیت چندانی به پخش این خبر ندادند.
تلویزیون برنامه ویژه ای برای مرگ تختی نداشت ، اما شبکه ملی در اخبار
ورزشی و سراسری این خبر را پخش کرد. تلویزیون تنها در روز اول مرگ تختی
خبری از این واقعه پخش کرد و در برنامه های روزبعد، دیگر نامی از او نبرد.
رادیو حتی یک خبر هم از مرگ تختی نداشت.
عطا بهمنش ، گزارشگر کشتی و نویسنده -که در زمان مرگ تختی گوینده اخبار
ورزشی رادیو بود- بعدها در این باره گفت : «من خبر را نوشتم. رفتم که
بخوانم ، اما گفتند نمی شود. در رادیو قبل از انقلاب حتی نمی گذاشتند اسمی
از تختی بیاوریم. رده بندی مدال آورهای المپیک و جهان را هم که می خواندیم ،
می گفتند اسم تختی را نیاور.
به هر حال ما می گفتیم ؛ البته نمی گویم تهدید می کردند، ولی تذکر می دادند.»
در پایین صفحه اول روز سه شنبه روزنامه کیهان (۱۹ دی ماه۱۳۴۶) عکسی از
تشییع پیکر مرحوم تختی میان انبوه مردم با زیرنویس «سفر بی بازگشت تختی
آغاز شد. بدرقه کنندگانش بسیار بودند، اما این بار بی امید و ماتم زده و…»
چاپ شده بود.
در صفحه ۱۴ این شماره نیز دستنوشته های خود تختی دیده می شد؛ اما چهارشنبه
تنها یک مطلب با تیتر «تختی درباره تختی سخن می گوید…» درباره زندگی او چاپ
شده بود.
روزنامه اطلاعات نیز تنها ۳ روز از مرگ تختی نوشت. اطلاعات روز ۱۸ دیماه
صفحات اول و ۱۷ خود را به مرگ تختی اختصاص داد. مطالبی از زندگی و افتخارات
او، وصیتنامه و عکسی از اتاق تختی در هتل آتلانتیک.
اطلاعات در روز بعد هم درشت تیتر زد: «تختی ۲ ماه ونیم قبل تصمیم به خودکشی
گرفت.» عکس بزرگ صفحه اول روزنامه اطلاعات هم عکسی از تختی در غسالخانه
بود. این عکس نشان می داد که از سینه تا شکم تختی بخیه خورده است.
اطلاعات مطالبی از تشییع جنازه تختی و هجوم مردم و شکستن در غسالخانه ، عکسهای جوانی تختی و سندی درباره خودکشی تختی چاپ کرده بود.
اطلاعات هم مثل کیهان روز چهارشنبه تنها یک یادداشت از دکتر محمد شاهکار درباره راز خودکشی یک قهرمان داشت.
بابک تختی: رژیم پهلوی در مرگ تختی مقصر بود
غلامرضا تختی – که روانش شادباد – در ۴ دوره از بازیهای المپیک ۱۹۵۲
هلسینکی ، ۱۹۵۶ ملبورن ، ۱۹۶۰ رم و ۱۹۶۴توکیو حضور داشت. این خود حدنصابی
بود که ۱۲ سال طول کشیده بود.
آن مرد ۳۴ ساله بود که با جوانان نام آور جهان همانند مدوید از شوروی ،
آئیک از ترکیه ، مصطفی اف از بلغارستان ، گاتزلر از سوئد، کانین از امریکا
و… مبارزه می کرد.
۳۴ سال ، سنی متعارف برای کشتی که ورزشی سنگین است ، نبود. تختی نه خودخواه
و نه عاشق سفرهای ورزشی ، چمدان انباشته از جنس نداشت و از تجارت کردن
بیزار بود. او شاید آخرین افسانه ای باشد که می توان پیراهنش را بویید.
او آخرین افسانه ای است که هنوز هستند کسانی که کنارش نشسته اند و با او
نفس کشیده اند. چند سال که بگذرد آنها هم دیگر نخواهند بود آن وقت او دیگر
خود افسانه خواهد شد، ابدی ، بی دسترس ، خیال محض ، پوریای ولی و آرش و
سیاوش.
این آخری را بابک می گوید که مثل ما هیچ گاه غلامرضای بزرگ را ندیده است.
تختی برای او هم همانی بود که برای ما، داستانی که دیگر تکرار نمی شود.
وجود بی همتایی که هر چه می گذرد از زمین دورتر می شود و به آسمان نزدیک
تر.
خیلی ها می خواهند بدانند تنها یادگار تختی چرا زیاد در محافل و مصاحبه ها نیست؟
خیلی راغب نیستم. دلیلش هم این است که زندگی خودم را می کنم و این طوری راحت ترم.
آیا باورهای شما هم با عموم درباره تختی یکی است؟
همیشه با شخصیت تختی یک برخورد سیاسی شده است ، چه داخل ایران و چه در
خارج. با این که خود تختی یک شخصیت سیاسی بود. در کنگره شرکت می کرد ولی با
این دید خیلی چیزها را در باره شخصیت تختی از دست می دهیم.
مهم این است که تختی توانست بموقع موضع خودش را مشخص کند و خودش را نفروشد و
گرنه گرایش سیاسی تختی به این گروه یا آن دسته اهمیت ندارد.
به نظر شما چرا از تختی به عنوان یک اسطوره یاد می کنند؟
البته هر آدمی می تواند اسطوره بشود. تختی آدم خوبی بود و فکر می کنم آدم
خوب شدن کار ساده ای نیست. او میان مردم و شاه قرار گرفته بود، اما در
نهایت دست به یک انتخاب مهم زد. من با همه دوستان تختی صحبت کرده ام.
میان این همه دوست و آشنا فقط همان مدیر هتل بود که از تختی ناراضی بود و
قصه اش را می دانید، وگرنه من این طور به داستان تختی نگاه نمی کنم.
به خودم می گویم چطور تختی توانست از امکانات محدودی که داشت استفاده نامحدود بکند.
علت اصلی اسطوره شدن وی را در چه چیزی می بینید؟
رابطه محبت آمیزی که با مردم داشت ، او را از صورتهای واقعی جدا کرد و به حوزه اسطوره برد. من می خواهم بگویم حقش بود.
می شود آن را نقد و بررسی کرد. من چند سال پیش هم گفتم تختی یک ویژگی به
دست آورد که توانست با همه مردم یگانه شود، ولی هیچ وقت از این ویژگی
سواستفاده نکرد. فکر نمی کنم تعریفی که از تختی می دهند غلط باشد.
از مرگ تختی بگویید؟
مرگ تختی برای خود من هم روشن نیست. نمی توانم بگویم تختی را کشته اند و
نمی توانم بگویم خودکشی کرده و در عین حال برای هر دو دلایلی دارم ، ولی
فکر می کنم کشتن یک آدم فقط تیر خالی کردن توی مغزش نیست.
اینجا خودکشی عین کشتن است و حکومت پهلوی بدون تردید در مرگ تختی مقصر بود.
برای این حرفتان دلیلی هم دارید؟
فکرش را بکنید آدمی با موقعیت تختی کارش را از دست بدهد. توی استادیوم راهش ندهند. نگذارند حقوق بگیرد و نگذارند کشتی بگیرد.
وقتی هویت اجتماعی را از آدمی مثل تختی بگیرند چه چیز دیگری برایش باقی می
ماند؟ کشتی فرع زندگی تختی بود ولی راهی برای شناخته شدن و مطرح شدن و
مردمی شدنش بود.
تمام امکانات اجتماعی را از او گرفته بودند. حتی چند نشریه قبل از مرگ تختی
به او اتهام های اخلاقی زدند. تمام این مستندات را دارم و آنها را آرشیو
کرده ام.
مهمترین خاطرات تختی کدام هستند؟
یکی خاطره زلزله بویین زهراست و دیگری واردشدنش به سالن کشتی همزمان با غلامرضا پهلوی است.
سایه تختی چقدر روی زندگی شما تاثیر گذاشته است؟
هم سخت است و هم خوب است. ۴ ماهه بودم که پدرم مرد ولی هیچ وقت احساس نکردم
که پدر ندارم. همین که سعی کردم راههای زندگی ام را خودم انتخاب کنم ،
دلیلش تختی بود.
دلم می خواست از جهان سر دربیاورم. دلم می خواست خوبی های توی دل آدمها و
جهان دوروبرم را کشف کنم و همیشه فکر می کنم مهمترین ویژگی تختی راستین
بودنش بود.
از وسایل تختی کدامیک را دارید؟
مدالهایش که امام رضاست. یک پولیوری داشت که سال ۷۶ آن را همراه دیپلم مدال طلایش برای موزه کشتی به آقای طالقانی دادم.
یک پیراهن هم از تختی دارم به اضافه سوغات هایی که از خارج آورده بود.
دست خطی هم دارید؟
بله. دست خطش پشت بعضی از کتابهاست. مثلا موقع تولدم ، اسمم را پشت قرآن نوشته است.
دیگران چه می گویند؟
منوچهر لطیف : «هر چه درباره این بزرگمرد تاریخ ایران بگوییم و بنویسیم ،
چیز تازه ای نخواهد بود، چرا که درباره غلامرضا تختی بسیار گفته اند و
نوشته اند.
برخی از این اظهارات و نوشتار اغراق آمیز است که ستایش از اخلاق و صفات
مردگان ریشه در فرهنگ ما دارد. چرا که مرده پرستی از صفات بارز مردم ایران
است.
در خصوص تختی باید به فتوای عقل ، خرد و تکیه بر واقعیت ها داوری کرد و به
قضاوت نشست. تختی تاریخی با تختی اسطوره ای تفاوت بسیار دارد.
خیلی از مردم بخصوص نسل جوان ما که آن بزرگمرد کشتی ایران و جهان را ندیده
اند، از تختی نقش آن پهلوانی را در ذهن خویش ترسیم کرده اند که در این
زمانه نظیرش را در هیچ نقطه جهان نمی توان دید.
تختی زندگیش را فدای آرمان های آزادیخواهی مردم کرد. تختی با مردم زیست ،
مدال قهرمانی را از مردم گرفت و سرانجام از دروازه تاریخ گذشت و به اسطوره
ها پیوست.»
خلاصه
تاریخ ولادت: ۱۳۰۹/۸/۵
تاریخ فوت: ۱۳۴۶/۱۰/۱۸
غلامرضا تختی فرزند رجب در سال ۱۳۰۹ در خانواده ای مذهبی و همدانی الاصل و در یکی از محله های شهر تهران بنام «خانی آباد نو» بدنیا آمد. پدرش مغازهدار و مادرش خانهدار بود و دو برادر و دو خواهر دیگر نیز داشت.
. ” حاج قلی”، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهی خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و به ” نام خانوادگی” تبدیل شد
همچنین ازنظر وضع اقتصادی در سطح متوسطی قرارداشتند تازمانیکه رژیم زمینهایی که پدرش در جنوب تهران داشت به منظور احداث راه آهن تصرف شد و از آن به بعد بود، که بدلیل فقر مالی دیگر نتوانست به تحصیل ادامه دهد و نزد شیخ ابراهیم نجار مشغول بکار شده و به تدریج به کشتی روی آورد و عضو زورخانه گردان شد. در ابتدا خیلی لاغر و خجالتی و با حجب و حیاء بود. و تحمل شکست برایش دشوار، اما بتدریج شکست را مقدمه پیروزیهای درخشانش کرد، تاجائیکه درطول حیاتش روی تمام تشکهای دنیا اکثر
موفقیتها را درآغوش گرفت، که این از هر جهت استثناء است. سال ۱۳۳۶ سال اوج گیری و کسب اولین مدال طلای المپیک توسط تختی است. زیرا او با چنان آمادگی و صلابتی در مسابقات ملبورن ظاهر شد که همه حریفان را از دم تیغ گذراند. او در این مسابقات حریفان آفریقایی، دانمارکی، ژاپنی، استرالیایی، آمریکایی و شوروی را با شکست مواجه ساخت. تختی درباره پیروزی بزرگش در ملبورن می گوید:
«درسال ۱۳۳۶ آن حقارتی که چندسال پیش قوز آن را بر دوش می کشیدم از وجودم رخت بربست.»
ارتباطات مرحوم غلامرضا تختی با روحانیت به ویژه روحانیت مبارز شاخصی برای دیانت و مسلمانی اوست. او ارادت زیادی به آیت ا… طالقانی و آیت ا… زنجانی داشت. درد دلهایش بیشتر پیش این دو نفر بود، و در واقع آنها سنگ صبورش بودند. همچنین عشق به اهل بیت در او آنقدر بود، که هنگام شکست در مسابقات ۱۳۳۴ توکیو به اتفاق سایر کشتی گیران شکست خورده از توکیو رهسپار کربلا شد. علاوه برآن تختی پیش از هر مسابقه به زیارت حضرت رضا(ع) می رفت، و دربازگشت از مسابقات نیز مجددا امام رضا(ع) را زیارت می نمود. همچنین بنابه اظهارات شادروان، همیشه قرآن کریم را با خود بهمراه داشت. بنابراین مجموعه اعتقادات تختی به خدا موجب شده بود که او یکی از صدیق ترین و پاک ترین مردمان زمان خودباشد.
تختی در دوران زندگی ورزشی اش رکورد دار شرکت در المپیک ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده است
درهمان ایام که تختی عرصه قلبهای مردم ایران را در می نوردید، عشق به مبارزه و فعالیتهای سیاسی دراو ریشه دوانید. او خود را یک مبارز می دانست و در ارتباط نزدیک با مرحوم آیت ا… طالقانی وشهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی بود. تختی رفتهرفته به جمع سیاسی ها پیوست و همین امر موجب نارضایتی دستگاه حاکم شد.
آری تختی یک قهرمان بود، یک مبارز بود، قهرمانی سیاسی که پیوسته با عمال رژیم درجنگ و گریز بود. چنانچه در یکی از خاطرات تختی گفته شده که پس از قهرمانی تختی و یارانش در یوکوهاما، تیم کشتی را به دیدار شاه بردند. در این دیدار شاه از تختی خواست، تا کشتی را رها کرده، به مربیگری بپردازد. اما او در پاسخ گفت: من برای این مردم چیزی ندارم، جز کشتی. این آخرین فرصتهای من است که برای رضایت مردم کشتی بگیرم و آنها را خوشحال کنم. این پاسخ نارضایتی و خشم شاه را در پیداشت، زیرا تختی تشک کشتی را حلقه وصل خود و ملت می دانست، و شاه و دستگاه او می خواستنداین اتصال را قطع کنند. لذا سعی میکردند، مانع حضور او روی تشک شوند. بعداز این ملاقات بود که حقوق تختی قطع شد و ماموران ساواک بیش از پیش او را زیر نظر گرفتند. با اینحال تختی در انتخابات کنگره جبهه ملی شرکت کرد و در کنگره این جبهه که در دیماه سال ۱۳۴۱ در تهران برگزار شد، به عنوان نماینده ورزشکاران با یکصد رای به عضویت شورای مرکزی انتخاب شد. مدتی بعد شاه و عواملش سعی کردند،تا با خرید تختی اورا از مردم دورکنند. آنها پیشنهاد وکالت مجلس، مدیریت شهرداری و… را به تختی دادند.که او هیچ یک را نپذیرفت و زیر بارزور نرفت.
در جریان زلزله بوئین زهرا مردم بدلیل بیاعتقادی به دستگاههای دولتی ازدادن کمک خودداری می کردند، و دراین هنگام بود که تختی آمادگیاش را برای دریافت هدایای مردمی از طریق روزنامه کیهان اعلام نموده و پس از موافقت نیز با حضور درمیان مردم صمیمی توانست کمکهای بیشماری به نفع زلزله زدگان از شهروندان جمع آوری نماید. شادروان تختی درسن ۳۴ سالگی تصمیم به ازدواج گرفت و با دختری بنام شهلا توکلی پیوند زناشویی بست که ثمره این ازدواج یگانه فرزندی به نام بابک بود که در شهریور سال ۱۳۴۶ متولد شد. در زمان ازدواج به دلایل ذکر شده تختی وضع مالی خوبی نداشت و به همین دلیل نتوانست اجاره خانهای که برای زندگی همسرش تهیه کرده بود را بدهد، و مجبور شد پس از ۷-۶ ماه به خانه خودش که مادر و خواهرش نیز در آن زندگی می کردند بازگردد.
درسال ۱۳۴۵ آخرین مسابقات تختی در تولید و آمریکا انجام شد و از آن زمان به بعد قهرمان قهرمان درسن ۳۶ سالگی با کشتی خداحافظی کرد. چنانچه گفته شد شادروان تختی مرتب از سوی ساواک تحت نظر قرار می گرفت. و در این رابطه اسناد و مدارک بسیار نیز موجود است، بعنوان مثال در مهرماه سال ۱۳۴۶ طی نامهای سوابق تختی از اداره سوم استعلام شد که در پاسخ نوشت:
«ضمیمه پرونده کلاسه ۱۲۸۱۱۱ آقای غلامرضا تختی را یکی از عناصر حزب سوسیالیست معرفی می نماید».
در رابطه با مرگ شادروان تختی شایعات بسیاری گفته شد،رژیم آنرا خودکشی ناشی از عقده های روانی، اختلافات خانوادگی، و… معرفی کرد، اما آنچه بر مردم حقیقت جوی ایرانی از اسناد به جای مانده مسلم گشت. این بود که تختی به دست عمال رژیم کشته شد. آری اورا در یکی از اتاقهای هتل آتلانتیک تهران که مجاور سازمان امنیت کشور بود، به قتل رساندند و ظواهر امر را به نحوی طراحی کردند که دال برخودکشی تختی باشد.
خبر در گذشت قهرمان کشتی ایران در تاریخ ۱۳۴۶/۱۰/۱۸ در سراسر تهران بلکه ایران و جهان پیچید و همه ناباورانه در سوگ تختی به عزاداری پرداختند. پیکر پاکش نیز در تاریخ ۱۳۴۶/۱۰/۱۹ پس از کالبد شکافی در پزشکی قانونی و رای برخودکشی او به ابن بابویه منتقل و همانجا به خاک سپرده شد.